خاطره
|
11:24 1402/12/06
تقریبا یه سال پیش بود داشت برف میومد
منو آرش(یکی از دوستام) درحالی که بقیه رفته بودن سر جلسه ازمون وایساده بودیم با دخترای مدرسه دو خیابون اونور تر که امتحانشون تموم شده بود برف بازی میکردیم
یادمه یه ربع دیر رسیدیم سر جلسه امتحان و ری اکشن همکلاسیامون اینطوری بود که:لاشیا😔😂
یک روز برفی بود رفتم بیرون چون خیابون یخ زده بود یهو افتادم 😂😂 میخواستم بلند شم که یهو دوتا پسر اومدند و به من خندیدن من کفری شدم گفتم نخندید عوضیییییییی هااااا😡 همین جوری که داشتند میخندیدن یهو خودشان هم افتادند 😂😂 اون موقع من از خنده غش کردم که او دوتا گفتند نخنددددددد 😡 اون ها میخواستند که بلند شن که سر و کله یک پیره زن پیدا شد گفت خاک تو سر شما سه تا که افتادید من که پیر هم استم بازم نمی افتادم ولی شما 😂😂😂😂😂 مه و اون دو تا پسر داشتیم با اخم نگاه میکردیم که یهو خود او زنه افتاد 😂😂😂😂 حالا ما بودیم که میخندیدیم که اوت داد زد خندیددددد😡😡 مه دیگه هیم حرفی حالی ما نبود همین طوری خندیدم که اون زن وسط خیابون شروع کرد به فوش دادن ما هم الفرارررررر 😂😂😂😂😂
Arian
2 ماه پیش
ای داد بی داد
نتیجه اخلاقی مسخرا نکنیم😔😂