خاطره²
| Arian
یادمه تولد دخترعمم بود بعد هنه دوستاشو دعوت کرده بود
یه جورایی تنها پسر جمع من بودم
وقتی خواستن بازی کنن بدترین حس دنیا این بود که منو به عنوان یه لیتل بوی کشوندن تو جمع
اینجوری بودم که:ولم کنید من ددی جذاب لیتله کیوت خودتونین