همون بود. شکنجهههه هرچی بگم کم بود. خب بزارین از اولش بگم😔😂

امروز واسه درس امادگی دفاعی اومدیم میدون تیر که شلیک کنیم. خب اینطوری بود که راه افتادیم و من چون جلو بودم دوتا پلاستیک گنده اب معدنیو من اوردم و رسما پاهام به فنا رفت😔. 

خب راه افتادیم و وقتی رسیدیم چی شد؟هیچ آبی نبود .همش تموم شده بود میفهمیننینیحساتطتزاز

دو ساعت رو صندلی های اتوبوس کاملا غیراستانداردی که روش علامت استاندارد بود نشستم و خب.. میدونید دیگه💔‌

افتاب مستقیم تو حلقم. نیگا شدم دوستان یاشاسین بچهای اراک اوشاخلاری😔😂‌

رسیدیم. اول نیم ساعت از جلو نظام الله اکبر بگو و؟صلواتو چمیدونم این اموزشا رفتیم وسط دوتا تپه بهمون کار با اسلحه رو اموزش بدن. اسلحه AK47 با تیر جنگی بود بعد از اینکه یاد گرفتیم باید توی اون بیابون نیم ساعت میرفتیم تا اونجایی که تیر میزنن و بهتون بگم حدود 600 نفری جلومون بودن که بیستا بیستا میرفتن تیر میزدن.

هشتا تیر بهمون دادن خوابیدیم رو زمین کلاهو گذاشتیم اسلحه رو مسلح کردیم و با فرمان آتش تیر زدیم و خب حدس بزنید چی شد. قنداق اسلحه کسی که کنار من بود دررفت و هول شد نزدیک بود تیر بزنه به من و رسما نزدیک بود بمیرم دوستان.تکرار میکنم تیر جنگی. از بالاسر کلاه اهنیی که بهمون داده بودن رد شد بعدش دیگه تیر نزد چون قنداق نداشت💔‌

حالا یه دور دیگه فرمان اتش رو دادن تیر زدیم و خب دوباره دوساعت راه برگشت تا اتوبوس و واقعا شکنجه بود😔